شیخ ابواسحاق ابراهیم شیخ سلسله کازرونیه و از عارفان بزرگ ایران در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری است. وی در سال ۳۵۲ هجری در قریه نورد کازرون زاده شد. شیخ ابواسحاق پسر شهریار پسر زادان فرخ پسر خورشید کازرونی معروف به (شیخ مرشد) بود.
در سال سیصد و پنجاه و دو هجری در خانواده ای از قبیله سلمان فرزندی مسلمان به نام ابواسحاق قدم به عرصه وجود نهاد که بعدها از اکابر عرفای نیمه دوم قرن چهارم و نیمه اول فرن پنجم و مورد توجه عرفا و مورخین و تذکره نویسان ایران و حتی مستشرقین معاصر گردید. شیخ ابواسحاق از خویشاوندان سلمان فارسی بود. پدرش شهریار مردی پیشه ور و زحمت کش بود، مادرش بانویه نام داشت.ابواسحاق تهی دست بود و روزها به پیشه وری و صبح ها قبل از شروع به کار به تحقیق علوم دینی و قرآن می پرداخت. در پانزده سالگی به ملک عرفا قدم نهاد و در سال سیصد و هشتاد و هشت به زیارت مکه مکرمه مشرف شد. شیخ پس از زیارت و برخورداری از فیض بزرگان زمان به کازرون مراجعت و به ارشاد خلق و دستگیری طالبین حقیقت پرداخت. در این شهر و حوالی آن اماکن و خانقاه های متعددی ساخت و در آن اماکن از فقرا پذیرایی و با زرتشتیان مباحثه و مناظره می کرد. در آن زمان به جز تعداد معدودی بقیه پیرو آیین زرتشت و دارای آتشکده های باشکوهی بودند.بیش از بیست و چهار هزار نفر از گبر و یهود به راهنمایی او مسلمان شدند و به همین جهت به شیخ مرشد معروف شد. در وعظ قوی دست و در قرآن صاحب تبحّر بود.در سال سیصد و هفتاد و یک به منظور مقابله با اخلال گری های نقالان و قصه گویان زرتشتی مسجد بزرگی ساخت که با پایان آن شهر کازرون وضعیتی دیگر به خود گرفت. زیرا مردم به ساختن عمارات و اماکن عمومی پرداختند. همواره و در همه جا با طوایف گبران و کفار که همه وقت مانع کار او بودند، مبارزه می کرد. به یکی از افرادش برای سپاهی ماموریت داد و در اثر جنگ های پی در پی به شیخ غازی معروف شد. گویند گاه می شد که ده هزار مسلمان از اطراف و اکتاف شهر در مجلس شیخ حاضر شده و از او در مقابل دشمنان اسلام و روسای مجوسان حمایت می کردند. علاوه بر کوششی که به ارشاد و راهنمایی مردم داشت به خدمات می پرداخت و با ساختن کاروانسرا، مهمانخانه، معابد و مدرسه، بیماران و متسمندان را در پناه خویش می گرفت و طالبین حقیقت و دانش را در کـار خود یاری می کرد. در هر کدام از دهات کازرون کاروانسرایی بود که به وسیله یاران او اداره می شد. او نیکوکاری و ایثار را تا پای جان رسانید، حتی نسبت به مخالفین خود نیز منتهای گذشت و رفق را داشت. مردم به قدرت روحی او اعتقاد داشته و شفای بیماران خود را از او می خواستند و کودکان خود را برای تلقین پیش خود می بردند. خلقی روشن، طلعتی فرخنده و نظری رباینده داشت. با ضعف جسم دارای قدرت اعجاز انگیزی در دین بود. با شیخ ابوسعید ابولخیر نیز مکاتباتی داشت.سعی او بر این بوده است تا به وسیله تهذیب نفس خود را از نقایص بری کند. شاگردان خود را طوری تربیت می کرد ک قدرت نفس را به وسیله ریاضت زائل کرده آن را مهذب سازند. به عقیده او یکی از اهم ریاضیاتی که تحمل آن برای مردم مومن ضروری است، از خواب خوش برخاستن و نماز گزاردن است. در تمام دنیا و به ویژه در پاکستان و هندوستان طرفداران زیادی دارد. در مدح شیخ بزرگ از طرف شاگردان و علاقمندان اشعار زیادی سروده شده است.
از معروف ترین شاگردان وی می توان به امین الدین بلیانی کازرونی و خواجوی کرمانی اشاره کرد.
آرامگاه وی در باغ کوچکی در شرق شهر کازرون قرار گرفته است. گویند تا دویست سال پس از وفات وی شمعی مدام بر در سرای شیخ می سوخته است که بعد ها به دلایلی توسط خواجه نصیر خاموش گردید.